قوله تعالى: یا أیها الذین آمنوا کتب علیْکم الصیام الآیة... معنى صیام در شریعت باز ایستادنست از طعام و شراب و شهوت راندن با نیت، و در لغت عرب از هر چیز باز ایستادن است، چنانک کسى از گفتن باز ایستد گویند صام عن الکلام و ذلک فى قوله تعالى إنی نذرْت للرحْمن صوْما و کسى که از نیکى و بر باز ایستد گویند صام عن المعروف و چهار پاى که از علف و حرکت باز ایستد گویند صامت الدابة.


کما کتب على الذین منْ قبْلکمْ سخنى مجمل است، دو وجه احتمال کند: یکى آنست که بر پیشینیان همین ماه رمضان بقدر و وقت و عدد و روزگار واجب کرده بودند، اما فرق آنست که اندر شرع ایشان روا نبودى اندر شبهاى ماه روزه جز یک بار باول شب طعام خوردن و شراب و باز اندرین شرع مقدس رب العالمین تیسیر ارزانى داشت، و همه شب شراب و طعام و تمتع مباح کرد. ازینجا گفت مصطفى ع‏ «فضل ما بین صیامنا و صیام اهل الکتاب اکلة السحر».


و دیگر وجه آنک اصل روزه و حدود کیفیت آن واجب کرده بودند اما نه بوقت ماه رمضان، و نه عدد سى روز. اگر وجه اول گوئیم آنست که حسن بصرى و سدى و جماعتى گفتند که بر ترسایان پیشینیان ماه رمضان واجب کردند، و بودى که رمضان بتابستان گرم بودى یا بزمستان سرد، ایشان تغییر کردند و بافصل ربیع گردانیدند، و کفارت آن تغییر را ده روز در افزودند، و بعد از آن پادشاه ایشان ده روز دیگر در افزود عارضى را که رسیده بود او را، تا به پنجاه روز قرار گرفت. شعبى گفت اگر همه سال روزه دارم به روز شک ندارم که این سنت ترسایان است، که ماه رمضان بریشان واجب کردند و ایشان باول ماه یک روز در افزودند، و بآخر یک روز، یعنى که احتیاط میکنیم تا هیچ روز فوت نشود، پس هر قرنى که آمدند پیش روان خود را متابعت کردند، و باول ماه یک روز مى‏افزودند، و بآخر یک روز تا به پنجاه روز قرار گرفت اینست که خداى گفت: کما کتب على الذین منْ قبْلکمْ و مصطفى ع ازینجا گفته که بر ماه رمضان پیشى مکنید بروزه داشتن یک روز یا دو روز، روزه دارید چون ماه بینید، و روزه گشائید چون ماه به بینید، اگر ماه پوشیده باشد شعبان سى روز بشمرید پس روزه گیرید اکنون بحکم این خبر نشاید روز شک روزه داشتن به نیت روزه ماه رمضان، که این خود درست نیاید اصلا، و همچنین نشاید به نیت فریضه قضایا نذر یا کفارت روزه داشتن درین روز، که کراهیت است، اما اگر به نیت تطوع روزه دارد، اگر پیش از آن رجب و شعبان روزه داشته است، یا وى را عادتى مستمر بوده، بر وفق آن عادت رواست و اگر عادتى نبوده و در اول شعبان روزه نداشته، پس البته روا نیست و معصیت است، لما روى عن عمار بن یاسر رض انه قال من صام الیوم الذى یشک فیه فقد عصى ابا القاسم صلى الله علیه و آله و سلم.»


اما وجه دوم که احتمال میکند آنست که اصل روزه داشتن و حدود آن بشناختن بر شما نبشتند، چنانک بر پیشینیان نبشتند، و بر پیشینیان روزه روز عاشورا و ایام البیض واجب بود. و اول کسى که روزه داشت آدم بود، قال على بن ابى طالب علیه السلام لما اهبط آدم ع من الجنة الى الارض، احرقته الشمس فاسود جسده، فاتاه جبرئیل فقال یا آدم أ تحب ان یبیض جسدک؟ قال نعم قال فصم من الشهر ثلاثة ایام ثلاثة عشر و اربعة عشر و خمسة عشر، فصام آدم اول یوم، فابیض ثلث جسده، و صام الیوم الثانى فابیض ثلثا جسده، و صام الیوم الثالث فابیض جسده کله، فسمیت ایام البیض


و مصطفى ع چون در مدینه شد همچنین روزه داشت ایام البیض و روز عاشورا تا هفتده ماه بر آمد، آن گه روزه ماه رمضان واجب کردند باین آیت که گفت: کتب علیْکم الصیام الى قوله أیاما معْدودات، و هر چند که این مجمل بود آیت دیگر مفسر کرد گفت: شهْر رمضان الذی أنْزل فیه الْقرْآن الى قوله فمنْ شهد منْکم الشهْر فلْیصمْه آنکه بفرمود. تا جمله این ماه روزه دارند آنجا که گفت و لتکْملوا الْعدة و مصطفى ع بیان کرد و در شرح بیفزود گفت: صوموا الرویته و أفطروا الرویته فان غم علیکم الهلال فعدوا ثلثین.


معنى دیگر گفته‏اند کما کتب على الذین منْ قبْلکمْ میگوید روزه بر شما چنان نبشتند که بر جهودان و ترسایان و بر اهل ملتها، که شبهاى روزه چون بخفتندید بر ایشان طعام و شراب و مباشرت اهل حرام بودى. میگوید بر شما هم چنان حرام است بعد از نماز خفتن و خواب و این در ابتداء اسلام بود، پس منسوخ شد بآن آیت که أحل لکمْ لیْلة الصیام... الآیة.


آن گه گفت: لعلکمْ تتقون روزه بدان فرمود تا به پرهیزید از طعام و شراب و مباشرت در حال روزه داشتن، و این تنبیهى عظیم است خلق را که چون روزه دار را بحکم روزه از ملک مباح و شهوت راندن حلال مى‏باز دارند از ملک دیگران و حرامها اولى‏تر که باز ایستند، و از شهوت راندن بآن معنى باز داشتند تا مسالک شیطان در باطن روزه دار بسته شود، و راه بوى فرو گیرد تا وسوسه نکند، و الیه الاشارة


بقول النبى صلى الله علیه و آله و سلم «ان الشیطان لیجرى من ابن آدم مجرى الدم فضیقوا مجاریه بالجوع»


و قال صلى الله علیه و آله و سلم «الصوم جنة»


أیاما معْدودات اى کتب علیکم الصیام فى أیام معْدودات روزه بر شما نبشتند روزى چند شمرده، سى روز یا بیست و نه روز، و این معدودات صیغتى است تقلیل را، عرب چیزى که در ذکر اندک فرا نمایند گویند معدوده، و در قرآن دراهم معْدودة و أیاما معْدودة بر این طریق است. ارباب معانى گویند: أیاما معْدودات تخفیفى است که فرا پى تکلیف داشت، چون بندگان را بر روزه تکلیف کرد و این بار حکم بریشان نهاد، ایاما معدودات بگفت تا بر بنده آن تکلیف گران نیاید، و نظیره قوله تعالى و جاهدوا فی الله حق جهاده ثم قال بعده: و ما جعل علیْکمْ فی الدین منْ حرج.


فمنْ کان منْکمْ مریضا هر که از شما بیمار بود و طاقت روزه ندارد یا در سفرى باشد و روزه بگشاید در آن سفر بر وى است که هام شمار آن در روزگارى دیگر روزه باز دارد، اگر پیوسته خواهد و اگر گسسته هر دو رواست. وجوه و نظایر مرض در قرآن چهار است: یکى بمعنى شک چنانک در اول سورة البقرة گفت فی قلوبهمْ مرض اى شک و در سورة التوبة و أما الذین فی قلوبهمْ مرض اى شک، و در سورة محمد صلى الله علیه و آله و سلم رأیْت الذین فی قلوبهمْ مرض اى شک. وجه دوم مرض بمعنى فجور است چنانک در سورة الاحزاب بدو جایگه گفت: فیطْمع الذی فی قلْبه مرض لئنْ لمْ ینْته الْمنافقون و الذین فی قلوبهمْ مرض اى فجور وجه سیم مرض بمعنى جراحت است چنانک در سورة النساء و در سورة المائدة گفت: و إنْ کنْتمْ مرْضى‏ اى جرحى، وجه چهارم مرض بیمارى است بعینه، چنانک، درین آیت گفت فمنْ کان منْکمْ مریضا و در آن آیت دیگر و منْ کان مریضا اى من جمیع الاوجاع، در سورة النور و در سورة الفتح گفت و لا على الْمریض حرج و در سورة التوبة لیْس على الضعفاء و لا على الْمرْضى‏ یعنى من کان فى شی‏ء من مرض.


و على الذین یطیقونه فدْیة قراءة مدنى و ابن ذکوان از شامى مضاف است فدیة طعام و قراءة هشام از شامى و نافع با جمع مساکین باقى فدْیة طعام مسْکین میگوید و ایشان که روزه توانند که دارند و خواهند که ندارند هر روز درویشى را فدیه دهند از طعام باز خریدن را، و این در ابتداء اسلام بود که هر کس درین مخیر بود، اگر خواستى روزه داشتى، و اگر نه بگشادى و هر روز را مدى بدرویشى دادى.


آن گه گفت: فمنْ تطوع خیْرا اگر کسى بطوع خویش برین مد بیفزاید نیکوست و پسندیده، و اگر روزه دارد خود بهتر و نیکوتر، و این حکم پیش از آن بود که آیت منسوخ شد، پس چون فمنْ شهد منْکم الشهْر فلْیصمْه فرو آمد این حکم منسوخ گشت، و تخییر برخاست، و بر ایشان که روزه توانند و مقیم باشند واجب گشت، و ثابت، و مسافر را و بیمار را رخصت افطار بماند، و پیر ناتوان بى طاقت را افطار و فدیه این یک قول است. و قول دیگر و على الذین یطیقونه فدْیة.


خاصه پیرانرا آمد، مردان و زنان را که طاقت روزه میداشتند به تکلف و دشخوارى، الله تعالى ایشان را رخصت داد بافطار و فدیه فرمود، آن گه منسوخ شد این حکم بدو سخن: یکى این کلمت که و أنْ تصوموا خیْر لکمْ، و دیگر فمنْ شهد منْکم الشهْر فلْیصمْه، و سدیگر قول آنست که این آیت جمله محکم است، و هیچیز از آن منسوخ نه بر تقدیر و على الذین کانوا یطیقونه فى حال شبابهم و قوتهم ثم عجزوا عن الصوم فدیة طعام مسکین میگوید بر ایشان که روزه مى‏توانستند داشت و میداشتند پس عاجز شدند و قوت‏شان ساقط گشت فدیه است از طعام دادن بدرویشى، پس اگر برین بیفزاید و بیش از یک درویش طعام دهد، یا بیش از یک مد آن به است، و اگر جمع کند میان روزه و فدیه آن بهتر و نیکوتر، و اگر یکى کند پس روزه اولى‏تر.


إنْ کنْتمْ تعْلمون اگر میدانید و مى‏دریابید.


فصل

بدانک روزه رکنیست از ارکان مسلمانى، و سببى ظاهر است اندر تقدیس طبیعت. و اندر شرایع انبیاء علیهم السلام روزه مشروع بودست از عهد آدم تا روزگار مصطفى. و بمقتضى خبر: روزه چهار یک ایمانست، که مصطفى ع گفت‏: الصوم نصف الصبر و الصبر نصف الایمان‏ و در روزه پنج چیز فریضه است و پنج چیز سنت:


اما فریضه اول آنست که ماه رمضان طلب کند تا بداند که بر بیست و نه روزست یا بر سى روز، و بر قول یک عدل اعتماد کند. اما بآخر رمضان کم از دو عدل نشاید که گواهى دهند، و اگر بشهرى دیگر ماه نو دیده باشند که بشازده فرسنگ دورتر باشد روزه برین قوم واجب نیاید. در آثار بیارند که کریب مولى ابن عباس گفت که ام الفصل بنت الحارث مرا بشغلى بشام فرستاد پیش معاویة، گفتا: و شب آدینه ماه نو رمضان دیدند، و مردم در روزه شدند، و من روزه داشتم، چون به مدینه باز آمدم ابن عباس از من پرسید که ماه نو کى دیدى، گفتم شب آدینه، ابن عباس گفت ما اندر مدینه شب شنبه دیدیم گفتم معاویه و اهل شام که ماه نو دیدند شما را کفایت نباشد؟ و بدان کار نخواهید کرد؟ گفت نه، که مصطفى علیه السلام ما را چنین فرموده آن گه کریب را فرمود تا روزه دارد و اقتداء باهل مدینه کند. این یک وجه است. از اصحاب شافعى. و وجه دیگر آنست که چون بیک بقعه ماه نو دیدند حکم آن بهمه عالم روانست و همه بقاع در آن یکسانست، و وجه اول درست تر است و اعتماد بر آنست، چنان که بیان کردیم.


فریضه دوم آنست که هر شب نیت کند، چنانک بدل بیندیشد و بزبان بگوید اصوم غدا صوم رمضان فریضة لله تعالى و اگر یک شب نیت فراموش کند بمذهب شافعى روزه وى درست نباشد، و قضا باید کرد. مصطفى ع گفت: «من لم ینو الصوم من اللیل قبل الفجر فلا صوم له»


این حکم روزه فرض است اما روزه نافله روا باشد، که بروز نیت کند تا بوقت زوال.


فریضه سوم آنست که هیچیز بقصد بباطن نرساند و باطن آنست، که قرارگاه چیزى باشد، چون دماغ و شکم و معده و مثانه، و اگر نه بقصد باشد چون مگس که در حلق پرد، یا غبار راه یا آب مضمضه که با کام جهد، یا حجامت کند یا سرمه در چشم کشد، و میل در گوش برد و پنبه در احلیل کند و این هیچ چیز روزه باطل نکند و روزه باطل نشود.


فریضه چهارم آن است که مباشرت اهل نکند، چندان که عسل واجب کند، و اگر بحال نسیان افتد روزه باطل نشود، مصطفى ع گفت: «رفع عن امتى الخطاء و النسیان و ما استکرهوا علیه»


و اگر بشب مباشرت کند و غسل بعد از صبح کند، روا باشد. و البته بهیچ طریق قصد آن نکند که آب پشت وى جدا شود، که انزال چون بقصد بود بهر صفت که باشد روزه باطل کند.


فریضه پنجم آنست که بقصد و اختیار قى نکند، و اگر بى اختیار قى بوى در افتد، روزه باطل نشود. و خیو منعقد که از حلق بیرون آید بسبب زکام روزه باطل نکند، اما چون بر دهن آید آن گه فرو بر روزه باطل کند.


اما سنتهاى روزه: تأخیر سحور است، و تعجیل فطور، و روزه گشادن بخرما یا آب، و سواک دست بداشتن بعد از زوال، و در جمله خیرها کردن چون صدقه دادن و قرآن خواندن، و در مسجد معتکف بودن، و قیام رمضان بپاى داشتن. مصطفى ع گفت: «من صام رمضان و قامه ایمانا و احتسابا غفر له ما تقدم من ذنبه»


گفت هر که ماه رمضان روزه دارد و اندر شب وى قیام آرد چنانک روزه فریضه داند و قیام سنت، خداى عز و جل گناه گذشته وى بیامرزد، و این قیام رمضان نماز تراویح است: رسول خدا اندر ماه رمضان تراویح گزارد، یک شب، صحابه موافقت کردند، و شب دیگر مردم مدینه رغبت نمودند، چنانک مسجد پر گشت، و رسول صلى الله علیه و آله و سلم نماز تراویح گزارد، شب سیم جمع مردم بسیار شد، چنانک مسجد و کوى انبوهى گرفت. و رسول بیرون نیامد بگزاردن تراویح، و گفت همى ترسم که این نماز فریضه گردد، و کار بر امت من دشخوار شود، هر کسى تنها بگزارد، و این سنت من است. الله تعالى روزه فریضه کرد و من قیام سنت نهادم. و اندر روزگار ابو بکر که عهد صادقان و مخلصان بود، تنها همى گزاردند، چون بعهد عمر رسید بترسید که اندرین سنت تقصیر کنند، گفت این سنت آشکارا آریم و بجمع گزاریم تا زیادت رغبت مومنان باشد، و غیظ منافقان، صحابه را جمع کرد و نماز تراویح بجماعت گزاردند، بیست رکعت به پنج امام، هر امامى دو سلام همى گزاردند، و بیشترین شب در نماز بودندید، که اندر میان ترویحات دعا و مناجات آوردند، و باین سبب مساجد روشن داشتندید، پس بروزگار دیگر خلفا بر آن سنت برفتند. شبى امیر المومنین على ع اندر کوفه همى گشت در ماه رمضان مسجدها روشن همى دید گفت خداى عز و جل خوابگاه عمر روشن کناد چنانک مسجدها روشن کرد.


و در فضیلت ماه رمضان على الجملة در خبر مى‏آید که مصطفى ع در آخر ماه شعبان خطبه کرد، و گفت: یا ایها الناس قد اظلکم شهر عظیم، شهر اوله رحمة و اوسطه مغفرة و آخره عتق من النار، شهر فیه لیلة خیر من الف شهر، من تقرب الى الله تعالى فیه بخصلة من خصال الخیر کان کمن ادى فریضة فیما سواه (و من ادى فیه فریضة کان کمن ادى سبعین فریضة فیما سواه، و هو شهر الصبر، و الصبر ثوابه الجنة، و هو شهر المساواة، و شهر یزداد فیه رزق المومن، من فطر صائما کان مغفرة لذنوبه، و کان له اجره من غیر ان ینقص من اجره شیئا.» قلنا یا رسول الله لیس کلنا یجد ما یفطر به الصائم، قال رسول الله «یعطى الله هذا الثواب، من فطر صائما على مذقة لبن او تمرة او شربة ماء، و من اشبع صائما سقاه الله من حوضى شربة لا یظمأ حتى یدخل الجنة و من خفف عن مملوکه فیه، غفر الله له و اعتقه من النار، فاستکثروا فیه من اربع خصال: خصلتین ترضون بهما ربکم، و خصلتین لا غنى بکم عنهما، فاما الخصلتان اللتان ترضون بهما ربکم: فشهادة ان لا اله الا الله، و الاستغفار. و اما اللتان لا غنى بکم عنهما، فتسألون الله الجنة و تتعوذون به من النار.»


شهْر رمضان... الآیة... بنصب و رفع هر دو خوانده‏اند. نصب است بر آن معنى که صوموا شهر رمضان. و رفع است، بر آن معنى که میقات صیامکم شهر رمضان آن گه رمضان را به بزرگ تر چیز آئین نهاد گفت: آن ماه که قرآن در آن فرو فرستادند. اینجا دو قول است: یکى آنک قرآن در ماه رمضان شب هفدهم که بامداد آن جنگ بدر بود، از حضرت خداى بآسمان دنیا فرو فرستادند، و در خزانه نهادند در بیت العزة، آن گه به بیست و سه سال نجم نجم، سورة سورة و آیت آیت، چنانک لایق حال بود، و در خورد وقت بزمین میفرستادند همانست که جاى دیگر گفت إنا أنْزلْناه فی لیْلة الْقدْر، إنا أنْزلْناه فی لیْلة مبارکة گفته اند که این شب مبارک شب قدر است، شب بیست و هفتم.


و روى عن واثلة بن الاسقع ان النبى صلى الله علیه و آله و سلم قال: «انزلت صحف ابراهیم اول لیلة من رمضان، و انزلت التوریة لست مضین من رمضان، و انزل الانجیل لثلث عشرة خلت من رمضان، و انزل الزبور لثمانى عشرة خلت من رمضان، و انزل القرآن لاربع و عشرین خلت من رمضان».


قول دیگر آنست که انزل فیه القرآن اى انزل القرآن بفرضه و فضله میگوید ماه رمضان آنست که قرآن فرستادند بفضل آن، و فریضه گردانیدن آن بر مسلمانان.


و قال داود بن ابى هند: قلت للشعبى شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن اما کان ینزل علیه فى سائر السنة؟ قال بلى و لکن جبرئیل کان یعارض محمدا صلى الله علیه و آله و سلم فى رمضان ما نزل الله فیحکم الله ما یشاء، و یثبت ما یشاء، و ینسى ما یشاء.


و اشتقاق قرآن از قرء است و معنى قرء با هم آوردن است چیزى متفرق را، یعنى که قرآن سور و آیات و کلمات با هم آرد، و جمع کند، این خود از روى ظاهر است اما از روى حقیقت قرآن بدان خواندند که هر چه مردم را بدان حاجت است از کار این جهانى و آن جهانى، و ترتیب معاش و معاد ایشان، جمع کند و ایشان را بآن راه نماید.


اینست که گفت: هدى للناس اى هادیا للناس، و بینات من الْهدى‏ اى و آیات واضحات من الحلال و الحرام و الحدود و الاحکام، این قرآن سبب آشنایى و روشنایى است، و سبب راه بردن و راه یافتن. الله بحقیقت راهنماى مومنانست، و قرآن سبب راه یافتن ایشانست، که در آن بیان حلال و حرام است، و شرح حدود و احکام است، و جدا کردن میان حق و باطل. و فایده تکرار لفظ هدى بر مذاق اهل تحقیق آنست که گفته‏اند هدى بر دو ضرب است: یکى هدایت عام بواسطه راه، چنانک گفت ادْع إلى‏ سبیل ربک دیگر هدایت خاص بى واسطه، که در میان آید چنانک گفت عز جلاله ادْعوا الله، اول اشارت بمنزل است، و آخر اشارت بمقصد، اول نشان راه رفتن است و راه بردن، و آخر نشان رسیدن و بیاسودن.


فمنْ شهد منْکم الشهْر فلْیصمْه اى من حضر منکم بلده فى الشهر فلیصم ما شهد منه، و ان سافر فله الافطار. میگوید هر که ماه رمضان بوى درآید و در شهر خویش مقیم باشد، چندانک مقیم باشد از ماه تا روزه دارد، و اگر در میانه ماه سفر کند بگشاید که رواست. تأویل درست اینست و اختیار ابن عباس رض یدل ما


روى ان النبى صلى الله علیه و آله و سلم خرج عام الفتح صائما فى رمضان حتى اقام بالکدیة افطر.


آن گه حکم اهل عذر اعادت کرد گفت: و منْ کان مریضا أوْ على‏ سفر فعدة منْ أیام أخر از بهر آن که در آیت پیش مقیم را نیز در عداد اهل عذر آورد و مخیر کرد و در این آیت تخییر مقیم منسوخ کرد و تخییر مسافر و بیمار باز گفت تا معلوم شود که بیمار و مسافر را در رخصت افطار همان حکم است که از پیش رفت.


و در افطار مسافر علما را خلاف است که عزیمت است یا رخصت، جماعتى گفتند عزیمت است و واجب، چنانک اگر کسى در سفر روزه دارد، چون مقیم شود قضا باید کرد.


و دلیل ایشان آنست که مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم گفت «لیس من البر الصیام فى السفر»


، و در آثار صحابه است «الصائم فى السفر کالمفطر فى الحضر»، و بیشترین فقها و اهل علم بر آنند که رخصت است اگر کسى روزه دارد در سفر فریضه گزارد، و بروى قضا نیست و اگر بگشاید رواست، که رخصت خداست، و صدقه وى بر بندگان و تخفیف ایشان، و دلیل برین خبر جابر است،


قال «کنا مع النبى صلى الله علیه و آله و سلم فى سفر فمنا الصائم و منا المفطر، فلم یکن بعضنا یعیب على بعض»


و عن عائشة: ان حمزة بن عمرو قال یا رسول الله! انى کنت اسرد الصوم أ فاصوم فى السفر؟ قال ان شئت فصم، و ان شئت فافطر.»


و فى روایة اخرى قال یا رسول الله أجد بى قوة على الصیام فى السفر، فهل على جناح؟ قال هى رخصة من الله، فمن اخذها فحسن، و من احب ان یصوم فلا جناح علیه.»


و کسى که در سفر از روزه داشتن رنجور میشود در حق وى آن فاضلتر و نیکوتر که بگشاید، که رسول بسفرى بوده در ماه رمضان، و یاران همه بروزه بودند، نماز دیگر رسول را گفتند که یاران همه برنج رسیدند، و بى طاقت شدند، رسول قدحى آب بخواست و بیاشامید، و مردم همه در وى مى‏نگریستند. پس قومى بگشادند و قومى نه، مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم گفت ایشان را که نگشادند


«اولئک العصاة»


و بروایتى دیگر گفت: «ذهب المفطرون الیوم بالاجر.»

و سئل ابن عمر عن الصوم فى السفر؟ فقال أ رأیت لو تصدقت على رجل بصدقة فردها علیک الم تغضب؟ قیل نعم. قال فانها صدقة من الله عز و جل تصدق بها علیکم.» و حد سفر که افطار در آن مباح است شازده فرسنگ است هر چه کم ازین بود افطار در آن نشاید و مسافر که در سفر معصیت باشد بمذهب امام مطلبى البته روانیست که روزه بگشاید، یا رخصتى از رخصتهاى سفر بر کارگیرد.


یرید الله بکم الْیسْر... الله تعالى بشما آسانى میخواهد و دژوارى نمیخواهد، که در حال بیمارى و سفر شما را رخصت افطار داد، وانگه از همه سال بیک رمضان رضا داد، و این محاباها ارزانى داشت.


و لتکْملوا الْعدة و فرمود تا شما را تمام کنید، که مسلمانى بر پنج چیز بنا کرده‏اند: شهادت و نماز و زکاة و روزه و حج، تا شما را این پنج رکن تمام کنید معنى دیگر و لتکْملوا الْعدة فرمود تا شمار سى روز رمضان بروزه تمام کنید یا شب سییم ماه بینید. سدیگر معنى و لتکْملوا الْعدة فرمود تا شمار آنچه بعذر بیمارى و سفر روزه گشادید قضاء آن بوقت خویش تمام کنید. و لتکْملوا...


بتشدید و لتکملوا بتخفیف هر دو خوانده‏اند بتشدید قراءة بو بکر و یعقوب است، باقى بتخفیف خوانند، و تشدید در لفظ تأکید است در معنى و لتکبروا الله على‏ ما هداکمْ این تکبیر شب فطر است که ماه نو شوال بینند، تا آن گه که امام در نماز عید شود. و لعلکمْ تشْکرون میگوید خداوند خویش را به تکبیر در عید ببزرگى بستائید، و به بى‏عیبى یاد کنید، و بر راه نمونى وى و یارى دادن وى از وى آزادى کنید.